(بخش سوم) یاد داشت هایی از یک سفر
محمدعالم افتخار محمدعالم افتخار

 شور و شعور یک ملت 1000 ملیونی !

  

چهارشنبه 10 حمل 1390 – 30 مارچ 2011 :

در جریان هفته پچپچه هایی شنیده میشد که چند هزار پاکستانی وارد هند شده است .

از اینکه "مار گزیده از ریسمان ابلق می ترسد" ؛ چنین شایعه هایی برای ما افغان ها که اغلب صحتمند هم نیستیم ؛ بیش از همه نگران کننده و اضطراب آور است ؛ لذا طور غریزی تلاش میکنیم تا کنه موضوع را بدانیم .

میگویند : میان تیم های ملی هند و پاکستان مسابقهء کریکت برگزار میشود و از این رو ؛ این تعداد پاکستانی همراه با تیم ورزشی و هیأت دولتی آنکشور با ویزا و دعوت رسمی وارد هند شده اند .

دوستان افغانی مطلع که من با ایشان برخورد میکنم ؛ همه میگویند : تدابیر امنیتی در سطحی است که برای کاور کردن حدوداً 5000 تن پاکستانی کم از کم 05000 تن از نیروهای نخبهء امنیتی هند توظیف اند .

البته مسابقه در شهر موهالی واقع ایالت راجستان در شمال هند است و ما در دهلی جدید .

من که  صبحانه  یک تا یک ونیم ساعت در شهر پیاده گردش میکنم و عمداً هرصبح مسیری تازه  را انتخاب می نمایم و بر علاوه  ده ها کیلومتر تردد  های کاری ی روزانه ام میشود ؛ در تمامی مسیر ها و مکان ها چیزی غیر عادی از قماش تدابیر امنیتی حس نمی کنم و به این نتیجه می رسم که هرچه هست و نیست در موهالی و راجستان است !

اما واضحاً در می یابم که مانند روز ها و هفته های پیش نه من احساس امنیت روحی تام دارم و نه اطرافیان افغانی ام بی تفاوتی پیشین را دارا میباشند .

 برای کنجکاوی طور انتخابی با چند تن اتباع هند و مهمانان از کشور های دیگر وارد مصاحبه های محتاطانه می شویم  و پیش از طرح دغدغهء امنیتی ؛ نظر و آرزوی شان را در مورد نتیجهء این مسابقهء بین المللی جویا میگردیم . ولی تقریباً همه میگویند : آرزوی اول همین است که به خیر و خوبی بگذرد !!

امروز از حدود ساعت 3 بعد از ظهر اوضاع ترافیکی و تردد های مردم در دهلی جدید واضحاً دگرگون شده میرود ؛ حوالی ساعت 4 که از مسیر پر ازدحامی عبور میکنیم ؛ دهم حصه تردد روز های قبل به نظر نمی خورد . دوستی هم از حومهء شهر که با ریل یک ساعت از مرکز دهلی فاصله دارد ؛ به ما می پیوندد ؛ میگوید : واگون ها تقریباً خالی آمدند و در ایستگاه ها بسیار کم نفر پائین و بالا می شد .

تا که به محل بودو باش خود می رسیم ؛ ساعت بالای 5 عصر است . من به پشت بام هوتل یا منزل ششم  بالا می شوم که  از آن وضعیت در چندین جادهء معمولا‍ً پر از دحام ارزیابی شده میتواند . چیز زیادی  جز وسایط  پارک شده  به نظر نمی رسد ؛ اکثریت غالب مغازه ها و دکاکین در همه جا بسته شده اند .

این حالت حتی در روز های تعطیل کاملاً غیر عادی است . دهلی جدید بخصوص در روز های رسمی از ساعت 10 صبح تا 10 شب ؛ به شمول حومه ها ؛ شهری بسیار پر ازدحام و شلوغ میباشد . حتی  جریان ترافیک در آن آلوده گی ی صوتی بالایی ایجاد میکند . از آنجا که هارن وسایط هنوز تحت ضابطه و انتظام خاص نیامده صدا های ناشی از هارن های چه بسا بی دلیل و بی ملاحظه و ممتد ؛ خیلی اوقات فوق تحمل آدم های نورمال بوده مسلما‍ برای مغز و اعصاب اثرات زبانبار بر جا میگذارد !

بین ساعت 6 و7 تا جائیکه می بینیم و تا جائیکه اطلاع به دست می آوریم شهر عظیم دهلی جدید و امتداد های آن یک پارچه خلوت شده است . در جاده هایی که ساعاتی پیش «جای سوزن انداختن »‌ نبود ؛ اینک دو یا سه نفری بیشتر به چشم نمی آید .

به دلایلی عزم حومهء دیگر شهر می کنیم . به مشکل ریکشایی می یابیم ؛ در وقتی 3 مرتبه کمتر از معمول ما را به مقصد میرساند . هیچ کجا ازدحام نیست و فقط  چراغ های ترافیکی ی بیخبر! ؛ ما را دو سه باری توقف میدهند !

هرفرد بشری ؛ وقتی با واقعیتی این چنین عجیب و پرسش بر انگیز ؛ مواجه میشود ؛ به مشکل میتواند خود را با آن تطبیق دهد ؛ چرا که این واقعیت با مجموعهء تصاویر ذهنی ؛ خاطرات و تجربیات روانی شدهء او به ارتباط  قرار گرفته ؛‌ واکنش های شرطی و غیر شرطی نامحدودی را با درجات متفاوتی از قوت و ضعف بر می انگیزد .

از آنجا که این وضع از پیش با «پاکستانی ها!» مشروط و مربوط است ؛ برای یک افغان که  از سی وسه سال ؛ درساختار روانی اش این نام و نشانه  با عالمی از فجایع و سوانح  پیچ و تاب خورده ؛ به ساده گی هراس انگیز میباشد و موجب واکنش های شیمیایی در بدن او میگردد که افراز ادرینالین اضافی و برخی هورمون های دیگر را به بار آورده بالنتیجه نوعی روشن یا گنگ انگزایتی را ایجاد میکند .

تازه ؛ وضعی که تعریف میکنیم فقط در خلوت و تخلیه و تعطیل شهر و جاده هایش خلاصه نمیشود . هر از چند گاهی صدا های انفجار فشینگ ها و شلیک مرمی ها هم از هر سو به گوش میرسد . بنده شخصا‍ سعی میکنم فراموش ننمایم که مسابقهء مهم ورزشی میان دو کشور هند و پاکستان مطرح است . اما این مسابقه در چند صد کیلومتر دور تر از ما جریان دارد و  شایقان ورزش و علاقه مندان مسابقه  در همه جا به مدد امواج تلویزیونی میتوانند ؛ جریان زندهء آنرا مشاهده کرده عطش خود را فرو نشانند .

لذا میسر نیست تعطیل و تخلیه این چنین همه جانبه و دامنه دار یک شهر 8-10 ملیون نفری را فقط  به یک مسابقه ربط داد و دیگر بی خیال بود . بیشتر وسواس پیدا میشود که نکند تهدید های مرموز ولی بزرگ امنیتی در میان است ؛ نکند اتفاقاتی مانند حوادث دوسال پیش در مومبای ؛ تکرار گردیده ...

 تنها مایهء تسلی ی واقعی ؛ جریان مسابقات کریکت است که از تلویزیون ها پخش میگردد . ولی در سرزمین بزرگی چون هند که برابر با ده ها کشور اروپایی گسترده میباشد ؛ ممکن است هم  در یک زمان ؛ جایی مسابقهء بین المللی دایر باشد و هم در جای های دیگر رویداد های غیر آن .

به برکت سرویس های مبلایل و خدمات ویژهء انترنیتی ؛ تا جائیکه میتوانیم از سایر شهر ها و مناطق هندوستان جویای اطلاعات شویم ؛ همه جا عین حالت دهلی جدید ؛ گزارش میشود .

******

بنده ؛ زمانی ژورنالیست آماتوری بوده ام  و اما ؛ اینک سر خبر نویسی  و راپور تاژ درست کردن ندارم .  همین سان منجمله به دلیل کتابگونه ها و مقالاتی که در سایت های بزرگ و پرخوانندهء انترنیتی افغانی با امضای من وجود  دارد ؛ ممکن است  نویسنده  به حساب آیم ؛ ولی اینک کار و تلاشی برای نویسنده گی مطرح نیست . چیزی از اشراق و الهام و فلسفه ...هم در بین نمی تواند باشد ؛ عمدتاً بدین سبب که من فقط از واضحترین واضحات سخن میگویم .

آیا در آنچه همه با چشم غیر مسلح خیلی خیلی بهتر و روشنتر و شفاف تر از من می بینند ؛ من به مدد عینک بالنسبه قطور ذره بینی و با محدودیت های عدیده در شعاع دید ؛ چه ها میتوانم برداشت و تصویر کنم و از پردازش آنها کدام حادثه غیر معمول و غیر مترقبهء تجربی رخ خواهد نمود و به چه دردی خواهد خورد؟؟؟؟

******

اگر بگویم که مردم هند نه تنها مردم  یکدست و علی السویه نیستند بلکه همه کاست ها(طبقات) ، اقشار ، گونه ها و نمایندگان تمامی مراحل تکاملی ی بشری درین سرزمین همزمان و در کنار هم بود و باش دارند ؛ بازهم چیز روشنی ابراز نداشته ام . «همه کاست ها ، اقشار ، گونه ها و نماینده های همه مراحل تکامل بشری» ؛ مگر برای چقدر آدم کشور های جهان دارای مفاهیم  و مصداق های همسان و هموزن و هم اندازه میباشد !؟

اگر بگویم در سرزمین هند زمان ( و تاریخ ) از گذشته به آینده در یک خط بالنسبه مستقیم عمودی حرکت نکرده است  و حرکت نمیکند بلکه بیشتر سیر منحنی و دورانی ی عمودی دارد ؛ لذا همه مراحل و پویه های تاریخ را میتوان همزمان در این سرزمین یافت و دید و خواند ؛ چقدر کار مرا تسهیل خواهد کرد ؟ مگر در مورد این مقولات چه مقدار تفاهم  مشترک و مشابه  در دنیای امروز هست ؟ به ویِژه در کشور خودم آیا میسر است مثلاً فهم من از « تاریخ » و «زمان» عین فهم «احمد و محمود و کلبی و مقصود»... باشد ؟!

به هرحال ؛ طئ روز های سپری شده درین سرزمین تقریباً برایم مسلم شده است که افاده و حکم محترم جان ناس مؤلف کتاب ارجمند «تاریخ جامع ادیان – از ابتدا تا امروز» در مورد تکثر کرور در کرور مذهب ها و خدایان در هند ؛ زیاد دقیق افاده و ترجمه نشده است .

 مظاهر و نماد های عدیده ایکه مردمان عادی ی هند مورد حرمت و راز و نیاز خود قرار میدهند ؛ غالباً قهرمانان و «شاهد» های روحی اند که از دل اساطیر گسترش یافته کهن بیرون آمده اند ؛‌ کنش ها با آنها و «تصور و باور» دریافت واکنش ها از آنها ؛ همه یک سلسله  فعل و انفعالات روانی استند که اثراتی چون یوگا و مدیوتیشن بر اجراکننده ارادتمند بر جا میگذارند و انرژی ناشی  از آنها واضحاً برای آرامش روانی و ادامهء زنده گی و تحمل مصایب و ناملایمات ....صرف میشود .

همین سطح کنش ها و واکنش های روانی را مثلاً در افغانستان ؛ ما در سنن و عنعنات فرا دینی ی زیارت های قبور ؛ مرقد های پیشوایان ، قهرمانان و شهیدان ، مکان های طبیعی ؛ درخت ها و تپه ها و کوه ها و آبشار ها و ستاره ها و ماه ها و روزها و غذا ها و گیاه ها و گل ها ...می بینیم که مسلماً دارای تقاوت ها ست ولی در جاهایی به همسانی میرسد .

شاید هنوز برای قضاوت  وقت باشد ؛ ولی عجالتاً من اسباب آنرا که بیشتر اهالی ی هند شخصیت ها و نماد های مورد احترام خویش را مصور و مجسم شده  در مکان های متعدد قرار میدهند و مرتباً سعی میدارند مستقیماً و با تقدیم نذر ها و عطر ها ... و روشن کردن شمع ها و چوب های خوشبو... با ایشان ملاقات نمایند ؛ این است که اکثریت غالب باشنده گان این سرزمین بنا بر باور های اهم مذهبی ؛ اجساد فوت شده گان را همیشه میسوختانده اند و در نتیجه قبور و بنا های یادگار از آنها بر جا نمی مانده است تا عطش ابراز ارادت و حرمت و ستایش و توسل و توکل بر آنها  با توصل بر یادگار هایشان رفع شود .

البته دنبال گرفتن این بحث ؛ تا پدیده های طبیعی و ماوراء الطبیعی ؛‌ اینجا هدف نیست ؛ معهذا ولو تمام اینها را به مفهوم اعم  کلمه ؛‌ تبارزات مذهبی هم بدانیم باید جداً به خاطر داشته باشیم همچنانکه در کشوری خورد مانند افغانستان میسر نبوده و نیست که  توده های انبوه مردم سواد عمومی و سواد مذهبی داشته و تمام معتقدات و باور های خویش را به متون و نصوص مذهبی یکسان سازند ؛ در کشور  پهناوری چون هند و اصولاً در هرجا به شمول اورشلیم و واتیکان و مکه  و مدینه هم میسر نبوده است که دین به سان دانش فرا گرفته شود .

 لذا عقاید و باور ها و مناسک و تظاهرات دینی و مذهبی قاعدتاً به طریق افواهات و شایعات و تقلیدات در کودکان و نوجوانان نهادینه میشود و توسط «واسطه ها» تحت کنترول و سانسورو تحریک و تنبیه باقی می ماند .

همینجاست که رفته رفته عقاید و باور ها از متون اصیل و کهن  فاصله میگیرد و حتی متون جدید  بر وفق افواهات و شایعات و حسب منافع و موقعیت های زورمندان و حاکمان تدوین گردیده تکثیر و تدریس و تلقین و تبلیغ چه بسا مؤکد و مشدد شده میرود .

بدینگونه هیچ جای تعجب ندارد که در مدعیان یک دیانت عام و مذهب بزر گ ؛ باور ها و مناسک  و مراسم و کنش ها و واکنش هایی را ببینیم که درست به تعداد افراد ؛ گوناگون و اختصاصی و متکثر باشد . این حقیقت هم بیشترین ثبوت و حقانیت خود را در «سرزمین عجایب» می یابد .

سمبول ها و نماد های طرف ارادت و ستایش درین سرزمین ؛ بیشترینه ؛ سیماهای زنانه دارند و بر علاوه حرمتگذاری به پدیده های طبیعی چون دریا نیز به دلیل حمل صفات و خصوصیات مادرانه به آنها می باشد ؛ منجمله رود گنگا برترین تقدس را میان رود ها ؛ نزد هندوان دارد تا جائیکه طبق نوشتهء جواهر لعل نهرو در کتاب «نگاهی به تاریخ جهان»؛ مراسم سالانه ایکه مردمان مخلص هند طئ گردهم آیی از سراسر هندوستان و دنیا در محل معینی از سواحل آن اجرا میکنند ؛ از لحاظ حجم و کمیت به مراسم حج مسلمانان در مکه شباهت هایی به هم میرساند . در تمام این مراسم سترگ سخن و ورد زایران «گنگا مایی» است یعنی گنگا ؛ مادر ما !

علاوه بر گنگا مایی ، درگا مایی  ، ویشنو ماتی و سایر سمبول های زنانه که همچنان « مایی ، ماتی = مادر» خوانده میشوند ؛ دلیل اصلی تقدس گاو و بعضی جانوران دیگر؛ نیز به طرز تعیین کننده مادر بودن آنها  افاده میگردد .

در عین حال باید به خاطر داشت که در مبانی ی بنیانی مذاهب کلاسیک هند حرمتگذاری به حیات  و موجودات زنده اعم از خورد و بزرگ مقام شامخی دارد و به نظر میرسد این مقام را باور به معاد چنان استحکام می بخشد که دیگر یکسره در بعضی فرقه ها موجب تحریم ذبح و شکار جانوران و خوردن گوشت آنها میگردد. ( ویجی تیرین ها و گیاهخواران )

به اساس فلسفه معاد ؛ روان آدمی ممکن است در تسلسل رفت و برگشت ؛ در کالبد موجودات حیه دیگر هم عودت نماید !

سزاوار است اینجا یاد آور شوم که نوابغ بزرگ معاصر بشریت و از جمله آلبرت اینشتاین نیز به لحاظ  داده های علم و ساینس گوشتخواری در نوع بشر را مضر یافته  و توصیه هایی مبنی بر گذار تدریجی آدمی به رژیم ویجی تیرین نموده اند .

به هرحال ؛ وجود عنصر مادر در سراپای باور های هندویی برجسته گیی دارد و از آنجا که بسیاری از باور های آدمیان ؛ بازتاب واقعیت های تاریخ گذشته بشر میباشد ؛ واضحاً ما بازتاب های دوران طولانی تاریخی ی مادر سالاری - مادر شاهی () را در عقاید و باور های سرزمین هند شاهد می باشیم .

اینکه بر عکس کشور های دیگر چون افغانستان ؛ دختر و خانوادهء دختر برای یافتن داماد تلاش میکنند و مصارف جهیزیه و جشن عروسی به عهدهء فامیل عروس میباشد ؛ خود ثبوت ساینتفیک حکم بالاست .

ولی با تأسف باید یاد دهانی کرد : تمامی این باور ها و سنن – به دلایل و اسباب فراوان اقتصادی ، اجتماعی، مدنی ، بومی ، جهانی  نتوانسته اند ؛ موقف بلند تاریخی زن و مادر را حفظ و حراست نمایند . در نتیجه ؛ باورها و عقاید و عنعنات دال بر علو مقام زن ؛ در غیاب پشتیبانی های جنسیتی و اقتصادی و طبقاتی ... برای خیلی از مردم به ویژه فقیر؛ رنجبار و دلهره آور گردیده ؛ و منجمله تلاش برای سقط  جنین دختر را به یک پرابلم بزرگ اجتماعی ی امروز هند در آورده است !

همچنان جغرافیای سرزمین هموار ، جنگلی ، پر باران و حاصلخیز شبه قارهء هند که سلسله جبال شامخ هیمالیا حامی نیرومند و پایدار برکتناکی آن میباشد ؛ در طول قرون متمادی مسلماً  در قوت و ضعف باور ها و عقاید مردمان جای جای این سرزمین مؤثر بوده است که نیاز به مطالعات فراوان دارد .

فراموش نکنیم  که هندوستان تاریخی از لحاظ  داشتن بیشترین نفوس مسلمان تا 7 دهه پیش ؛ نخستین کشور جهان بود و عمدتاً سیاست های استعماری بریتانیا موجب تجزیهء این سرزمین در 1947 گردید ؛ تجزیه ایکه انتگراسیون بسیار پخته تاریخی را با فشاری خونین و وحشیانه  برهم زده سبب بزرگترین جابجایی ها و مهاجرت های غم انگیز نفوس بشری در مقیاس جهان  گردید . چرا که در پی این تجزیهء سیاسی و استعماری ملیونها هندو ...که در سرزمین جدا شده ؛ زنده گانی و بود و باش و ملک و جایداد داشتند ؛ در صورت زنده ماندن از چنگال خونچکان صلیبی های جدید ؛ ناگزیر به هند گریختند و تقریبا همان برابر مسلمانان بیگناه و از همه جا بیخبر وادار به رفتن در پاکستان ( اعم از شرقی و غربی ) شدند .

به هرحال ، اکنون نیز هند پس از پاکستان دومین جمعیت بزرگ مسلمانان را در جهان دارد که در کمال همزیستی مسالمت آمیز با هموطنان هنود و سکه ....خویش در حالت انتگراسیون تاریخی و مدنی زیست دارند .

شاید کثرت ؛ خود مؤجد وحدت است .

تعدد دامنه دار و پهناور عقاید و باور ها و سنن و عنعنات در هند ؛ چندان اثری نامطلوب و نامرغوب در زنده گانی ی ملی و مدنی ندارد . درین گستره سخت مهم و معمولاً پرابلماتیک ؛ دموکراسی ی هند ؛ نه صرف در شعار ها و نصوص قانونی  بلکه در عمل  و در عالم واقعیت ؛ دموکراسی پیروز و غبطه بر انگیز میباشد .

البته اصول تساهل مذهبی و رعایت متقابل آزادی و حرمت باور ها و عقاید ریشهء ستبر در تاریخ  و فرهنگ این سرزمین دارد . اما چنانکه در پاکستان همه بشریت مشاهده میکنند ؛ تنها ریشه ها و سوابق تاریخی برای صلح و تساند و تساهل ملی و مذهبی کافی نیست  ؛ چرا که پاکستان هم اصلاً پاره ای از تن هند بوده و همه آنچه را هند به لحاظ تاریخی و فرهنگی دارد ؛ داراست و بایست دارا باشد.  

به نظر میرسد که پاکستان نه تنها جوانان محتاج و در مانده و واپس زدهء افغانستان  و نوار قبایلی و وزیرستان را برای اهداف اهریمنی که در منطقه برای دم و دستگاه حاکمه  و حامیان خارجی خود تعیین کرده ؛ شست و شوی مغزی میدهد بلکه سراپا مردمان 130-150 میلیونی خویش را شست و شوی مغزی داده و از سنن و یادمان های پسندیدهء مشترک با هند و بشریت ؛ تهی میسازد .

 نتیجهء کمتر از 70 سال این روند همین است که امروز پاکستان در عالم بشری  نام  دیگر  تروریزم  و   وحشیگری  و انفجار  و انتحار و دهشت افگنی های سازمانیافته و مافیایی شده است .  

******

اندک اندک روشن شده می رود که خلوت بیسابقه و بی نظیر امروز دهلی و شهر ها و تردد گاه های معمول در سراسر هندوستان بر خلاف توهمات من و عدهء دیگر از افغان ها و غیر هندی ها ؛ خاص و خاص به علت علاقهء شدید و تأخیر ناپذیر سراسر  ملی ؛ به همین مسابقهء کریکت میان هندوستان و پاکستان است ؛ از اواخر عصر که هوا تاریکتر شده میرود ؛ هرچه بیشتر تلویزیون ها در مکانهای عمومی پدیدار میشوند و به سرعت جمعیت های بزرگ و بزرگتری به تماشای آنها صف میکشند .

تقریباً در هر جماعتی دهل  و سرنا و دیگر آلات موزیک دارای آواز های  بم  و قوی موجودیت می یابد . به مجرد هر پیشرفت بالنسبه مهم در جریان مسابقه ، غریو های لرزاننده از هر جماعتی  بر میخیزد و بانگ دهل و نقاره منطقه را به لرزه  درمی آورد ؛ تقریبا همگان همزمان می خوانند و می رقصند . این احساسات توسط  فیر فشینگ ها و تیر اندازی های شادیانه و بعد تر ؛ با آتشبازی ها و تولید مناظر جشنی هرچه با شکوهتر در فضا حمایت و تقویت میگردد .

هیج کجا تفاوت های مذهبی و تضاد های کاستی و امثال آنها مطرح نیست . در چندین گردهم آیی که ما توانسته ایم ؛ حضور به هم رسانیم عمده ترین شعار « جی هند ! ، هند می برد ، پاکستان می بازد !» است . کسانی میان هم ؛ شرط بندی های بزرگ  لک روپیه ، 50000 روپیه و کمتر و بیشتر میکنند . 

من و همرهان هرچه کنجکاوی به خرچ میدهیم در هیج کجا حضور ، تشویق ، توظیف یا سازماندهی ی دولت و نیرو های مطرح سیاسی را نمی یابیم . حتی جایی ؛ پولیسی با یونیفورم دیده نمیشود !

در مکانهای های که فامیل ها بود و باش دارند ؛ در اوایل غریو ها و شادیانه ها از درون منازل شنیده میشود و به خوبی معلوم است که اینک هیچ فامیلی تنها نیست یعنی در هر خانه دوستان دور هم جمع اند و به اصطلاح پارتی و ضیافت  نیز دارند .

چون برای هر چند آپارتمان ؛ پارکی سبز و مشجر در محل وجود دارد ؛ پس از شامگاه  بسیاری از فامیل ها در پارک ها بیرون می آیند و هرچند برد کشور شان در مسابقه نزدیکتر و مسلم تر شده می رود ؛ جشن و سرور و رقص و پایکوبی ی خورد و بزرگ  و پیر و جوان و زن و مرد اوج میگیرد .

این شور و هیجان درست تا سحرگاه ادامه دارد !

و در تمام این اوقات و لحظات همه 1000 ملیون نفوس هند ؛ فقط هندوستانی است .

 برای من که اهل کشوری ام که صد تن را نمیتوان در آن به واقع پیرامون یک هویت جمع کرد ؛ جز انگشت به دندان گزیدن دیگر  کاری باقی نمی ماند !!!

 

شنبه 13 حمل 1390 – 2 اپریل 2011 :

مسابقه میان هند و پاکستان ؛ چنانکه همه وقوف دارند ؛ مسابقهء نیمه فاینل بود . اما امروز مسابقهء فاینل یعنی  فاز نهایی ی جام جهانی کریکت  جریان دارد !

در مسابقهء نهایی تیم سریلانکا در برابر تیم ملی هند ؛ مبارزه میکند . کاملاً ممکن است  که  تیم سریلانکا ؛ تیم ملی هند را مغلوب کرده و افتخار مقام اول و کپ قهرمانی ی جام جهانی را از آن خود نماید .

پس امروز باید روز مهمتر و حتی پر از دلهره و اضطراب برای مردم هند باشد . امروز باید حتی همان یکی دو آدم معذور یا بی خیال هم که روز پیشتر در جاده ها پرسه می زدند  ؛ پای تلویزیون ها میخکوب شوند ؛ آخر سرنوشت مسابقات ؛ امروز است  که تعیین میگردد !!

مگر ؛ بر عکس امروز همه جا وضع به حدی عادی است که انگار اصلاً نه  مسابقه ایست و نه حرف و حسابی .

فقط  پس از شام کم و بیش تحرکات پیدا میشود . اما با اعلام پیروزی نهایی تیم ملی هند ؛ باز سراسر هند به جشن و شادیانه می گذرد و یک شب دیگر مشابه با شب پیشین را از سر میگذراند !

چرا ؛ یک ملت 1000 ملیونی اینهمه شگفت انگیز و فشرده و تمام وقت ؛ حواس و انرژی ی خود را وقف تماشا و تعقیب لحظه لحظهء یک مسابقهء نیمه فاینل میان کشور خود و کشوری به نام  پاکستان نمودند ؟

و آیا اساساً میتوان چنین چیزی را باور کرد؟؟؟؟!!!!


April 4th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها